چند شعر تازه از فریده نقش – شاعر ساکن ونکوور

در کرباسی می‌پیچم 

شادی‌هایم را 

           که پایانش تو بودی 

 

***

آرشه بر مژگانم نکش 

قرار از جانم می‌ربائی

سازها کوک نیستند…

 

***

کوله بر بارمی‌کشم 

گره می‌زنم اشک‌هایم را

بر لب جوی آبی 

                    شاید به سرچشمه رسیدم

 

***

گاه می‌اندیشم 

ای کاش قانون دوئل برقرار بود 

یا می کُشتی‌ام 

یا می‌مُردم …

فریده نقش- ونکوور- شعر

***

پرندهٔ من 

اینجا و هیچ‌کجا 

آشیان نمی‌گیرد

 

از فراز می‌گریزد

در قعر، ته‌نشین می‌اندیشد 

و نمی‌گنجد

در ظرفیت اندک دل تو

اوج عمیق پروازش…

 

آوریل ۲۰۱۶

ارسال دیدگاه